دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان
عاشقانه های دل برای بهترین معشوق دنیا

1. شاد باشیم
شاد بودن همیشه ارزشمند است، پس سعی کنیم خود را خوشحال و سرحال نشان دهیم تا خستگی را از تن شریک زندگی خود دور کنیم.

2. صبور باشیم
اگر رفتار همسرمان را خوشایند نمی‌دانیم بهتر است با حوصله و تأمل و در شرایط مناسب او را از چگونگی رفتارش آگاه کنیم.

3. منطقی رفتار کنیم
مسایل را منطقی و درست بررسی کنیم و به جای منافع شخصی، مصالح زندگی مشترک را در نظر بگیریم و بی‌طرفانه قضاوت کنیم.

4. کم توقع باشیم
از همسرمان آن‌قدر انتظار داشته باشیم که بتواند به انتظارات پاسخ دهد.

. مثبت‌نگر باشیم
با بیاد آوردن لحظات شیرین زندگی بدبینی را از خود دور کنیم، به رفتارهای خوب همسرمان بیشتر بیندیشیم و جنبه‌های خوب زندگی را فراموش نکنیم.

6. خوش‌بین باشیم
داشتن نگاه خوش‌بینانه به زندگی و اطرافیان باعث ایجاد آرامش و بذل محبت و عاطفه می‌شود.

7. یک‌دل باشیم
درک متقابل موجب ایجاد تفاهم می‌شود و یکدلی به وجود می‌آورد.

8. شنونده ی خوبی باشیم
هنگامی که همسرمان با ما صحبت می‌کند حتی‌الامکان به چشمان او نگاه کنیم و یا با اشاره و سرتکان دادن نشان دهیم که به حرف‌های او توجه داریم.

. مشوق همسر خود باشیم
برای رفتارها و صحبت‌های همسرمان ارزش قائل شویم و با یادآوری موقعیت‌های موفق گذشته، او را تشویق کنیم تا آینده ی بهتری داشته باشد.

10. به پیشرفت یکدیگر اهمیت دهیم
آنقدر صمیمی باشیم که پیشرفت و ترقی همسرمان یکی از آرزوهای ما باشد، در حقیقت اولین کسی که از این پیشرفت سود می‌برد ما هستیم.

11. خوش قول باشیم
برای حرف‌ها و قول‌های خود ارزش قائل شویم و خود را در مقابل آنها مسوول بدانیم خوش‌قولی نشانه ی احترام به خود و همسر است.

12. احترام به شخصیت همسرمان را فراموش نکنیم
به شخصیت همسرمان احترام بگذاریم و حرمت یکدیگر را نزد خانواده و دوستان و ... حفظ کنیم.

. ارتباط کلامی و عاطفی خود را حفظ کنیم
سعی کنیم با همسر خود درباره ی مسائل مختلف گفتگو کنیم. صحبت کردن بهترین راه آگاهی از افکار و احساسات همسر می‌باشد.

14. با یکدیگر مهربان باشیم
همسرمان را جزئی از وجود خود بدانیم، محسناتش را بازگو کنیم، برایش خوبی بخواهیم و در راه کمک به همسرمان تمام تلاش خود را به کار ببریم. با مهربانی می‌توانیم مالک قلب‌های یکدیگر باشیم و رابطه ی گرم و صمیمی بر قرار کنیم.

15. محبت‌پذیر و قهر گریز باشیم
منش توأم با مهربانی و دوری از قهر و کینه صفت همسران فداکار است. تلاش کنیم که آیینه ی زندگیمان شفاف و بدون غبار کدروت باشد.

16. راستگو باشیم
صداقت و راستی از بهترین سرمایه‌های زندگی مشترک است. هرگز نباید به دروغ و نیرنگ متوسل شویم حتی اگر حقیقت به نفع ما نباشد. فراموش نکنیم که دروغ پایه‌های زندگی را سست می‌کند.

. محیط خانواده را با صفا کنیم
فضای عاطفی خانواده باید چنان مطلوب و دوست داشتنی باشد که همسرمان در آن احساس رضایت خاطر کند و از امنیت روانی برخوردار باشد.

18. به ارزش‌های دینی، اخلاقی و خانوادگی پایبند باشیم
ارزش‌ها از ارکان و ستون‌های اصلی خانواده محسوب می‌شوند و مقید بودن به ارزش‌ها موجب دوام و استحکام خانواده می‌شود و اصالت آن را حفظ می‌کند.

19. به نیازهای همسر توجه کنیم
رفتار دلنشین و توأم با متانت موجب می‌شود خواسته‌های خود را به راحتی بیان کند.

20. بهداشت روانی همسر را تأمین کنیم
در سایه ی سلامت جسمی و روانی می‌توانیم به هدف‌های خود برسیم، بنابراین باید به رفتار او توجه نماییم و از افسردگی و خمودگیش جلوگیری کنیم.

. با یکدیگر مشورت کنیم
هر یک از همسران باید حق داشته باشند نظر و پیشنهاد خود را بیان کنند. با مشورت کردن، راه رسیدن به زندگی سالم کوتاه تر می‌شود.

22. قدرشناس باشیم
از همسرمان به خاطر انجام وظایف، مسوولیت‌ها و همکاری‌هایش قدردانی کنیم برای ابراز سپاسگزاری و تشکر به کلمه‌های خاصی نیازمند نیستیم!

23. احساس مسوولیت داشته باشیم
هر یک از همسران باید خود را در مقابل کاری که برعهده گرفته‌اند متعهد بدانند و از انجام دادن آن شانه خالی نکنند.

24. برنامه‌ریزی کنیم
در حقیقت برنامه‌ریزی به زندگی خانوادگی نظم و سامان می‌بخشد.

. الگوی خوبی باشیم
طوری رفتار کنیم که الگوی رفتاری مناسبی برای همسر و فرزندان خود باشیم.

26. خود را به جای همسرمان بگذاریم
دنیا را از دریچه ی نگاه او ببینیم و از خود بپرسیم : "اگر من جای او بودم چه می‌کردم؟"

27. به خواسته‌ها و افکار یکدیگر احترام بگذاریم
فراموش نکنیم که ازدواج پیمان همکاری و تشریک مساعی است.

28.میانه رو و متعادل باشیم
حضرت علی (ع) فرموده‌اند "خیرالامور اوسط‌ها"، پس اگر در تمام امور زندگی (خوردن، خوابیدن، مسافرت و حتی محبت کردن و...) اعتدال را رعایت کنیم کمتر دچار مشکل می‌شویم.

. با جملات زیبا از همسر خود دلجویی کنیم
یک جمله ی شورانگیز می‌تواند طوفانی از خشم و غضب و نفرت را خاموش کند و بنای زندگی را از خطرات گوناگون دور سازد.

30. روابط زناشویی را بسیار مهم بدانیم
عدم توجه به این روابط موجب ایجاد مشکلات مختلف خانوادگی، روحی و روانی برای هر یک از طرفین می‌شود و زندگی را با خطرهای جدی روبرو می‌کند.

31. به همسرمان دلگرمی بدهیم
به همسر خود بگوییم که من به خاطر عشق به تو همه ی سختی‌های زندگی‌مان را می‌پذیرم چنین جملاتی باعث دلگرمی او می‌شود.

32. همسر خود را راضی کنیم
باید طوری رضایت همسرمان را جلب نماییم که مطمئن باشیم هیچ وقت ما را ترک نمی‌کند و یا در هیچ مشکلی ما را تنها نمی‌گذارد.

 

. با همسرمان صادقانه رفتار کنیم
با متانت و صداقت قبول کنیم که در بعضی از کارها همسرمان شایسته‌تر است.

34. در زندگی مشترک به تنهایی تصمیم نگیریم
برای سخن و پیشنهاد همسرمان احترام قائل شویم و خود را عقل کل ندانیم. باور داشته باشیم که همیشه همه چیز را همگان دانند.

35. سختی‌ها و مشکلات محیط کار را در حد ضرورت با همسرمان در میان بگذاریم
هم فکری بار مشکلات را سبک‌تر می‌نماید.

36. فرمان ندهیم
نباید خانه را به پادگان تبدیل کنیم، متوجه باشیم که خانه کانون عشق و محبت است نه محل یکه تازی و خشونت.

. تعصبات غلط و افکار مزاحم را از خود دور کنیم
افکار مزاحم مانند خوره، سلامت روانی انسان را از میان می‌برند. بهتر است به جای اعمال تعصبات دست و پاگیر انرژی خود را صرف توجه به همسر و خانواده نماییم.

38. از ازدواج خود اظهار پشیمانی نکنیم
زندگی و روابط خود را با دیگران مقایسه نکنیم و از یاد نبریم که زندگی هر کسی مطابق سلیقه و عقل و درایت او اداره می‌شود.

39. روی نقاط ضعف همسر خود انگشت نگذاریم
هر فردی ممکن است در موارد مختلف دچار ضعف باشد آشکار کردن و بزرگ جلوه‌دادن این نقاط ضعف موجب ایجاد کدورت می‌شود. هرگز نباید از نقطه ضعف‌ها به عنوان اسلحه‌ای برای سکوت یا شکست دادن همسر استفاده کنیم.

40. مقابله به مثل نکنیم
از رفتارهای تلافی جویانه بپرهیزیم و سعی کنیم به جای مقابله به مثل، رفتار مناسب را به او یادآوری نماییم









 

جمعه 22 شهريور 1392برچسب:, :: 11:49 ::  نويسنده : احسان

   

دلم همچو اسمان

پر از ابرهای بارانیست

ای کاش

دلم امشب بگرید

شاید که بغض عشق

در چشمانم بشکند ........
 

سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:, :: 22:49 ::  نويسنده : احسان

بنام صابر صبردهنده سکوتی میکنم به یادآرزوهایم یالاترازفریاد 

دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:, :: 18:1 ::  نويسنده : احسان

 

سلام باران.ابرهای بهاری کجارفته اند که دلم بازهم بهانه آن باریدن!آن طراوت وآن سرسبزی دلنشین بهاررا بهانه میکنند.کجاست آن باران ها وآن ابرها؟ابرهای دلمان هستند اما نمیدانم چرابغض کرده اند وخود راآزاد نمیکنند ازآن همه هیاهو. .سلام طراوت بهاری؟کجایی؟که این روزها دیگرابرها هم ترجیح داده اند بغض خودرافروبرند ومارامهمان آن طراوت پس ازباران نکنند.دلم خیلی بدجورگرفته........

آخه نتیجه تموم خوبیهایی که خالصانه داشتم رادیدم

سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, :: 22:52 ::  نويسنده : احسان

 

 

سلام روزگاری که دیروز!امروز وفرداهایم شدی!آری یادم هست وتاابد درخاطرم نقش بست آن روزها وحال این روز ها

درست درخاطرم هست وخواهدبود .....درست همین روزابود که روزایه عاشقی بود

درست خوب یادمه تک تک همی روزای عاشقی روکه لحظه بلحظش چی بود وچطورگذشت.

درست یادمه توهمین روزادرست دوسال پیش بود که....

درست یادمه همون حرفایه اونشبو....درست یادمه اونروزایه اول دقیقا چه حرفهایی زده شد....

درست یادمه اونروزایه اول ازچه معیارهایی گفته شد؟اعتقاداتمون چطورشناخته شد؟

درست یادمه اون حرمت گذاشتنایه روزایه اول...

جایی که برای عقاید وارزشهای طرف مقابل ارزش قایل شدنا....

راستی یه سوال ؟ماآدما چرا تورفتارامون طوری رفتارمیکنیم که تعارض هست؟

دقت کردین درست چنددقیقه یاچندساعت قبل یا بعدهمیشه وقتی به یک درب میرسیم وشخصی رامیبینیم به نشونه احترام کلی تعارف میکنیم وبظاهر حرمت قایل میشیم که اول شملبفرمایین وکلی ازاین تعرفایه روزانه خواهش میکنم.اختیاردارین و....

ولی درست همون چنددقیقه یاساعت قبل وبعد ازاون تعارف کردنا واحترام گذاشتنا درست نموداین مساله وارزش وحرمتیکه برای دیگران راقایل میشیم طوردیگه وبشکل متضادگونه دیگه ای بروزمیدیم.

کمی فکرکنین....آفرین مثلا تورانندگی هامون....درسته همیشه حق باماباید باشه....واقعا اینجایاهرجای دیگه اززندگیمون ازاون دربها

موقعیتی متفاوترمیتونستن داشته باشن....چراحرمت نگه داشتنای این دوره زمونه باید اینطورباشه؟؟؟

واقعاچرا؟؟؟

آیا واقعا همیشه همون چیزی که برای ماارزش واعتقاد هست برای دیگران هم باید همون ارزش قراربگیره اون هم به اجبار؟؟؟

چراگاهاماآدما باغروریکه درمسایل زندگی ازخودمون نشون میدیم اون تعارف واحترام دم درب رو جای دیگه ای نشون نمیدیم.؟

چراهمیشه باغروربیش ازحدی که ازخودمون نشون میدیم ماآدما بیشتراوقات باید قلب اون کسایی روبشکنیم اون هم به بدترین

شکل ممکن.کسایی که باتمام وجوددوسمون دارن؟؟؟

واقعاچرا؟؟؟خداازت میخوام که به همه ماآدماقدرت داشتن این بینش صحیح رابدی که همیشه بواسطه غرورمون همیشه همه

اونچیزهایی که مافکرمیکنیم صحیحه را نداشته باشیم...بواسطه اونکه ارزشهای ماتامین نشده باشند حرمتهارونشکنیم.

چراواقعااین روزها باید انقدر قلبهابشکنن اون هم بواسطه غرور وبینش ناصحیحیکه ماداریم ازخودمون؟

چی میشد واقعاجای اون غرورهای کاذب وکشنده گاهی به این فکرمیکردیم که آیاواقعا من دارم درست عمل میکنم؟

گذشتهایی راکه شخصیکه دوسمون داشته رابیادبیاریم؟چه گذشتهایی میتونست بخاطرمن نباشه تواین راه ولی بخاطر این

من گذشت نگذشت.چه گذشتهایی ما میتونستیم داشته باشیم ونداشتیم؟؟؟

خدا خودت کمکم کن که من ازاون دسته آدمهایی نباشم که همیشه همه چیزروولوازسرغروربرای خودم بخوام.

خداخودت کمکم کن که همیشه آدمارابخاطر اون چیزی که هستند دوست داشته باشیم نه اینکه بواسطه اون چیزهایی

که مادوست داریم اونهاهم دوست داشته باشن...

خدامیدونم که مثل همیشه صدامومیشنوی ولی ازت میخوام بازهم کمکم کنی..چون اینروزاخیلی خستم....

چون خاطراتی خسته کننده روح وجسمم شدند که روزگاروعمری برای خودم توی ذهن همیشه تحقق بهترینهاش روآرزوداشتم.

ودرطول زندگی تلاشم روهم کردم.خودت میدونی خدا.

خدادلم میسوزه که کسی روباتموم وجوددوست داشتم وهمیشه اون راهمونطورکه بود دوستش داشتم.نه بواسطه اون چیزی که دلم میخاست باشه.

دلم میسوزه ازاینکه برای تک تک لحظات زندگی مشترکیکه توذهن وباورم ساخته بودم وبه تبع اون برای رسیدن به اون زندگی شیرین تلاشموکردم.ودرآخر مزدتموم اون تلاشها بی حرمتیهایی بود که برای اعتقادات وارزشهام بوجوداومد.دلم میسوزه ازاین که

همیشه دلم میخاست پرده حرمت نه تنها درزندگی مشترکم بلکه باتموم آدمهای اطرافم برقرار باشه.

دلم میسوزه خدا.....راستی میشه ازاون پمادهای سوختگی که خودت میدونی وتویه هیچ داروخونه ای توکره زمین نمیتونم پیداکنم

برام بفرستی؟؟؟....پول وچیزباارزشی ندارم که برای اون پمادسوختگی بخوام بدم ....خداجون فقط یه دله شکسته وچندقطره ای اشکو

یه دل غمزده دارم!!!!راستی به دردت میخوره؟؟؟؟؟؟

 

 

 




سه شنبه 12 شهريور 1392برچسب:, :: 18:40 ::  نويسنده : احسان

دلم شکست چون تموم اون شناختیکه ازتووخودم واعتقاداتم داشتم ازبین رفت...

این روزا یادآورهمون روزاست....

درسته الان درست دوسالی ازاون شب جلسه میگذره وچندروز دیگه میرسه همون روزی که برای اولین بار....درست یادم هست اونشب چه حرفایی زده شد...چه اشکهایی ریخته شد...

درست یادمه اون روزایه اول روچطوراحترام گذاشتن هارو....

درست یادمه اون روح لطیف ودوستداشتنی را.....

 

همون روزی که همیشه تویه تقویم زندگیم میخاستم ثبت شده بمونه وهرروزوهرماه خاطراتیکه برامون رقم میخوره دلچسبتر ورنگارنگترباشه.........

افسوس......

بواسطه اون شناختیکه داشتم ازت وبعدها دیدم که ای وای من.......الان سرد سرد سرد شدم.....

منیکه همیشه قلبم تموم طول دوران زندگیم برای داشتن یک عشق گرم به کسیکه محبوب دلم قراربود باشه جوش وخروش داشت....

ازت ممنونم  بخاطرهمه اونچیزی که هیچ وقت نمیخاستم سهم زندگیم باشه....

جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, :: 8:23 ::  نويسنده : احسان

خداوندا این چیست در وجود من که مرا همچون امواج خروشان در یا برای

رسیدن به ساحل خویش به تلاطم می اندازد...


این چه نیرویی ست که کور سوی از زندگی را در اعماق نهان وجود من

زنده نگه می دارد...


کور سویی از امید برای زیسن،زیستنی که خود هیچ گاه ان را طلب نکرده ام.

حتی برای لحظه ای برای خود بودنم را...

خداوندا امده ام بی انکه خود خواهم،بی انکه مرا بخواهند....


اما امده ام...


امده ام بی انکه بهانه ای برای زیستن داسته باشم.اما امدنم بهانه ای شد

برا ی زیستن،نه برای خود ،برای وجود دیگر،وجودی مثل خودم ،از جنس

خودم ،از فکر خودم، از درد خودم...


اری من بهانه ای بودم برای دیگری.


زیستن من برای دیگری است.....


خدایا،خود چگونه ان من دیگر خود را بیابم؟ان منی که امید به زیستن را در

من روشن نگه میدارد.


خدایا ان نیمه گم شده ام را به من ببخش.


خدایا چیزی را در وجود خود نمی یابم.


خدایا دیگر ان باریکه نوری که از سرچشمه نامعلوم در اعماق وجودم سو

سو میزند را دیگر نمی یابم.


خدایا دیگر چیزی را نمی بینم انگار چشمه دلم خشکیده است ....


خدایا در کجا بیابمت؟!!!در وجود چه کسی؟!!!


خدایا مرا با ان کس که تورا در وجود من می افریند ببخش،به ان کس که

مرا به تو و تو را به من بازمیگرداند.


به ان کس که عشق خاموش وجودم را شعله ور میکند،خدایا زندگی ام را

 به ان کس ببخش که زندگی را به من بخشیده....


خدایا این زنجیره پیدا و پنهان زندگی تا کجا ادامه دارد...تا کی...


خدایا به من عشقی از وجود خود عطا کن تا با رفتنم همیشه ماندگار بماند.
 

شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, :: 22:7 ::  نويسنده : احسان

خدایا بگذار تا بگریم...

بگذار تا این بغض نهفته در گریبان خویش را که همچون غم سالهای تنهاییم

مرا به آتش میکشد،مرا از هستی تو به نیستی خود میکشاند را از این

دالان تنگ و خفقان که جز ناقوس مرگ نیست،همچون آتش فشان پر درد

فریاد کنم ...

خدایا بگذار تا با اشکهایم بار دگر آب زمین را فرا گیرد و همه را و همه چیز را بشویید

خدایا بگذار تا با اشکهایم غبار غم را از این دل مدفون بشوییم.

خدایا بگذار تا اشک هاییم مسیر زندگی ام را برایم باز کند.

خداوندا من به دنبال اشک هایم روانه میشوم،میروم،میروم و میروم... تا

افق... تا انتها...

بگذار تا با اشک هاییم از این زندگی غسل کنم و تن از این ننگ و خفت

زیستنم بشوییم.

خدایا جامه ام را بر بستم، کوله سفر بر گرفتم،خدایا عزم سفر کرده ام،عزم

 رفتن....

دگر در این راه مرا همراهی نخواهد بود.

خدایا تنها آمده ام،بگذار تنها روم.بگذار من و تنهایی خویش این سفر را به

پایان رسانیم.

خدایا وقتی در پایان این سفر به هستی تو رسیده ام ،نیستی ام را ازم

 بستان....

من در ملکوت تو هیچ نمیخواهم جز تنهایی گمشده خویش را ....

خدایا دیریست تنهایی خویش را از خود رنجاندم،حتی دگر در این شب سیه

تنهایی هم سراغم را نمیگیرد، خدایا من بدون تنهاییم، هیچ ام، تنهاییم وباز

تنهایم...

خدایا دگر رمقی برای خواستن ندارم،برای گفتن،برای رفتن...

خدایا بین هستی تو و نیستی خود سرگردان ایستاده ام،نشسته ام،پای

رفتنم نیست...

خدایا بگذار تا بمیرم،خدایا تنهایی گمشده ام را به من باز گردان،بگذار تا با

تنهایی خویش بمیرم...
 

شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, :: 22:2 ::  نويسنده : احسان

 

 

این هم رسم روزگارست کسی راکه عاشقانه وخالصانه دوستدارش هستی آوای دلت

 

 

 

 

                                    را گونه ای دیگر استجابت میکند.....

 

           آنهاوچیزهایی  که فرزان مرا ازمن گرفتند بدانند که عشق من راازمن نتوانستند که

 

 

                                                                بگیرند.....

 

آنها وچیزهایی که فرزان مراازمن گرفتند بدانند وآگاه باشند که عشق و تمام امیدزندگانی من فرزانه تابه ابد                                                    درقلب احسانش جای دارد....

 

 

 

 

آنها وچیزهایی که فرزان مراازمن گرفتند بدانند وآگاه باشند که قانون طبیعت روزی این جفای را صدامیکند                       وغریبانه مینوازد آنچه را که امروزبرای دل عاشق احسان سازنمودند.....

              حال آنها وچیزهایی که محبوب دلم راازمن جداساختند بدانند که روزی روزگار غریب

 

 

 

                                                             خواهد نوازید........

 

 

                                                 چون دلی عاشق راشکستند......

 

 

 

                                        ای دل تا به کی صبوری از فراق دلبرودلدار.......

 

 

               تا به کی ساعتها برای محبوب دل دلنوشته ها گفتنها ونبودنها وشکنجه ها ...

 

 

 

                                                    ای دل تابه کی صبوری......

 

 

                         دیگر خسته شده ام دنیا.......به ایست که میخواهم پیاده شوم..........

 

 

 

دوست داشتنی ترین  مروارید زندگانی ام وگل همیشه بهارم فرزان عاشقانه وار دوستت دارم.... 

 

 

                                     آری فرزان همیشه دوست داشتنی ام .......

 

 

 

                           بیاد روزهایی که دلم میخاست باهم باشیم ودرکنار هم.......

 

                   گل همیشه بهارزندگانی احسانش فرزانست وفرزانست وفرزان.............

 

 

 

                  تمامی  گلهاتقدیم به زیباترین گل دوست داشتنی دنیا فرزانه عزیزم

 

 

 

             فرزانه من ای گل همیشه بهار احسان یادش بخیر درست همین روزها بود که....

 

 

 


 

 

 

 

 

                                      زمردنگین زیبای احسان گلی بوده همیشه بانام فرزان

 

سه شنبه 19 مرداد 1392برچسب:, :: 20:12 ::  نويسنده : احسان

 

خاطرات نه سر دارند و نه ته ...بی هوا می آیند تا خفه ات کنند . . .

میرسند گاهی وسط یک فکر . . . !

گاهی وسط یک خیابان . . .

سردت می کنند . . . داغت میکنند . . .

رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . .

خاطرات تمام نمی شوند . . .

تمامت می کنند!!!

در زندگـﮯ بـرآﮮ هر آدمـﮯ !

از یـڪ روز،

از یـڪ جــآ،

از یـڪ نفـر،

بـہ بعـد...!

دیگـر هـیچ چیـز مثـل قبـل نیستــ!

نـہ روزهآ، نـہ رنگ هآ، نـہ خیـآبـآטּ هآ

همـہ چیـز مـﮯ شـود:

دلتنگـﮯ...!

 

پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, :: 22:54 ::  نويسنده : احسان




دو روز مانده به پایان جهان ، تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است .

تقویمش پر شده بود و تنها دو روز خط نخورده باقی مانده بود .

پریشان شد و آشفته و عصبانی ، نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد .

داد زد و بد و بیراه گفت ، خدا سکوت کرد .

آسمان و زمین را به هم ریخت ، خدا سکوت کرد .

جیغ زد و جار و جنجال راه انداخت ، خدا سکوت کرد .

به پر و پای فرشته و انسان پیچید ، خدا سکوت کرد .

کفر گفت و سجاده دور انداخت ، خدا سکوت کرد .

دلش گرفت و گریست و به سجاده افتاد .

خدا سکوتش را شکست و گفت : «عزیزم اما یک روز دیگر هم رفت .

تمام روز را به بد و بیراه و جار و جنجال از دستدادی،تنها یک روز دیگر باقیاست.

بیا و لااقل این یک روز را زندگی کن . »

لا به لای هق هقش گفت:

« اما با یک روز ! با یک روز چه کار می توان کرد !؟ »

خدا گفت : « آن کس که لذت یک روز زیستن را تجربه کند ،

گویی که هزار سال زیسته است و آنکه امروزش را درنمی یابد ،

هزار سال هم به کارش نمی آید .»

و آنگاه سهم یک روز زندگی را در دستانش ریخت و گفت :

« حالا برو و زندگی کن .»

او مات و مبهوت، به زندگی نگاه کرد که در گودی دستانش می درخشید .

اما می ترسید حرکت کند ،

می ترسید راه برود،

می ترسید زندگی از لای انگشتانش بریزد .

قدری ایستاد... بعد با خودش گفت :

وقتی قردایی ندارم ، نگه داشتن این زندگی چه فایده ای دارد .

بگذار این یک مشت زندگی را مصرف کنم .

آن وقت شروع به دویدن کرد زندگی را به سر و رویش پاشید ،

زندگی را نوشید و زندگی را بویید

و چنان به وجد آمد که دید می تواند تا ته دنیا بدود ،

می تواند بال بزند ، می تواند پا روی خورشید بگذارد ، می تواند...

او در آن یک روز آسمانخراشی بنا نکرد ،

زمینی را مالک نشد ،

مقامی را به دست نیاورد اما ...

اما در همان یک روز دست بر پوست درخت کشید .

روی چمن خوابید . کفش دوزکی را تماشا کرد .

سرش را بالا گرفت و ابرها را دید و

به آنهایی که نمی شناختندش سلام کرد و

برای آنها که دوستش نداشتند از ته دل دعا کرد .

او در همان یک روز آشتی کرد و خندید و سبک شد ،

لذت برد و سرشار شد و بخشید ،

عاشق شد و عبور کرد و تمام شد .

او همان یک روز زندگی کرد اما فرشته ها در تقویم خدا نوشتند :

« امروز او در گذشت ، کسی که هزار سال زیسته بود ! »
 

پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, :: 22:53 ::  نويسنده : احسان

پنج وارونه چه معنا دارد؟


پنج وارونه چه معنا دارد

خواهر کوچکم این را پرسید

من به او خندیدم

کمی ازرده و حیرت زده گفت

روی دیوار و درختان دیدم

باز هم خندیدم

گفت دیروز خودم دیدم

مهران پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد

انقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم

 بعد ها وقتی غم.... سقف کوتاه دلت را خم کرد....

بی گمان میفهمی

پنج وارونه چه معنا دارد...؟
 

پنج شنبه 17 مرداد 1392برچسب:, :: 22:39 ::  نويسنده : احسان

 بنام صابرصبردهنده 


  به یادآرزوهایم سکوتی میکنم بالاترازفریاد...........
 

چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, :: 19:40 ::  نويسنده : احسان

مرا در روزی بارانی دفن کنید تا آتش قلبم خاموش گردد و در
طابوتی بگذارید از چوب تا بدانند عشق من مانند چوب خاکستر شد
دستهایم را بر روی سینه ام قرار بدهید تا بدانند همیشه دوست
داشتم کسی را در آغوش بگیرم چشمهایم را باز بگذارید تا بدانند
همیشه چشم انتظار بودم صورتم را رو به غروب آفتاب بگذارید تا
بدانند عشق من غروب کرده و زندگی ام تمام شد . مرا در آفتاب
بگذارید تا بدانند عشق من شعله ور شد....


 

سه شنبه 15 مرداد 1392برچسب:, :: 19:4 ::  نويسنده : احسان

به رسم آن روزها میگویم که یادش بخیر...

آری درخاطرم ماندگارهست برای همیشه ...

افسوس که آنچه درخاطرم میپنداشتم  ....

افسوس وهزاران افسوس.....

یادم هست خاطره آن روزازشهریورماه را....یادم هست تمام آن خاطراتی که گذشت.........

یادم هست که همه جا میخواستم که با تمام وجود برایش باشم....

یادم هست وخواهد بود که چگونه عشق رادرهمین حوالی بر دارزدند.....

یادم هست که چگونه برایم ارزشمند گونه دوستداشتنی بود وبه پاس همین رسم گونه ای دیگر با من......

خاطرم هست تمام خاطرات شیرین روزهایی که گذشت وتمام آنچه وتمام برنامه هاییکه  که میخواستم  برای داشتن یک زندگی شیرین برای اوباشد ودرآینده برای شیرینتر شدن روزها وشبهایی که به انتظار آمدنش نشسته بودم وبرنامه ریزی کرده بودم....

براستی چرا وبدینگونه برای عشق ارزش قایل میشویم ما آدمها.............. 

چگونه استـــ حال من…

با غمـــ ها می سازمــــ…

باکنایه ها می سوزمــــــــــ…

به آدم هایی که مرا شکستند

لبخند می زنمـــــــــ…

لبخندی تـــلخـــــــ….

خــــــــــداونــــــــــ ــــــــــدا…

می شود بگویی کجای این دنیـــــــــــــا جای من استــــــــ…

از تــــــــــــــو

و دنـــیایی که آفـــــــــــریدی

فقط در اعماق زمینـــــ اندازه یه قـــــــبر فقط یک قبـــــــــــــــر…

در دور تـــــــــــرین نقطه جــــــهانــــ می خــــــــــــواهمــــــــ ـ

خــــــــدایـــــا

خــــــسته ام

خــــــستهـــــــ…
 

شنبه 11 مرداد 1392برچسب:, :: 11:46 ::  نويسنده : احسان

 

 

شنبه 5 مرداد 1392برچسب:, :: 10:48 ::  نويسنده : احسان

میدونی چرا میگن” دلت دریا باشه”

وقتی یه سنگو تو دریا میندازی

فقط برای چند ثانیه اونو متلاتم میکنه

وبرای همیشه محو میشه

ولی اون سنگ تا ابد ته دل دریا موندگاره

و سعی می کنم مثل دریا باشم

فراموش کنم سنگ که به دلم زدن

با اینکه سنگینی شونو برای همیشه روی سینه ام حس می کنم....
 

پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, :: 21:15 ::  نويسنده : احسان

می خواهیم به شما یاد دهیم که کاری کنید صفرهای پول های خارج از بانک شما از صفرهای پول هایی که همسرتان در بانک دارد بیشتر شود، می خواهیم به شما بیاموزیم چگونه همسر و خانواده تان را پولدار کنید.

اگر بخواهیم روراست باشیم باید بگوییم در این روزها بیشتر دختران جوان آرزو دارند آن شاهزاده اسب سواری که به خواستگاری شان می آید پولدار باشد؛ اما خب خیلی های شان هم می دانند که پولدار بودن ضامن خوشبختی نیست پس ترجیح می دهند با یك مرد با شخصیت تر ازدواج کنند ولی همیشه در ته ذهن شان آرزوی یک زندگی مرفه و بدون دغدغه وجود دارد؛ ما می خواهیم به شما بگوییم اگر شوهرتان پولدار نیست اصلا مهم نیست چون خود شما می توانید به او کمک کنید تا او هم به جرگه مردان مرفه بپیوندد؛ نقش خود را دست کم نگیرید، می توانید با یک مدیریت خوب وضعیت اقتصادی خانواده را متحول کنید به خصوص در این روزها که با هزینه های سرسام آور، کمتر خانواده ای قدرت پس انداز را دارد و ذخیره یک پس انداز امن و مطمئن بدون استفاده از مراکز مالی کمی بعید و در حالت خوش بینانه زمان بر به نظر می رسد پس شما باید با مدیریت درست مخارج کارها همه چیز را متحول کنید.
 قرار پولدار شدن بگذارید

همه ما طرز تفکر خاصی درباره پول و پولدار شدن داریم و همین تفکر به صورت ناخودآگاه در زندگی دنبال می شود. این نوع طرز تفکر، می تواند شما را به پول نزدیک تر کرده یا از آن دورتر کند. برای بیشتر ما که همیشه در طول زندگی خود عباراتی مانند: «ما قدرت خرید آن را نداریم»، «من که پول چاپ نمی کنم»، «هیچ کسی نیست که هم پولدار باشد و هم خوشحال» را از زبان اطرافیان مان می شنویم، به این نتیجه می رسیم که پس انداز پول کار دشواری است؛ اما نباید با این طرز تفکر غلط برای خود محدودیت ایجاد کنید؛ بنابراین اگر در زندگی خود به دنبال موفقیت هستید، نحوه تفکر خود روی پول و افراد پولدار را تغییر دهید و سعی کنید به همراه همسرتان برنامه ای عملی برای رسیدن به آن تنظیم کنید.

راه ارزان خریدن را یاد بگیرید

سایت هایی وجود دارند که می توان خدمات، جنس ها و محصولات را با تخفیف خرید؛ سایت هایی که به عنوان سایت های تخفیف گروهی شناخته می شوند؛ در این سایت ها كالایی با تخفیف بسیار بالا برای مدت محدودی برای فروش روی سایت قرار می گیرد و اگر تعداد مشخصی از بازدیدكنندگان سایت از آن كالا سفارش دهند، آن سفارش قطعی شده و كالاهای سفارش داده شده برای خریداران ارسال می شود اما اگر تعداد خریداران به اندازه كافي نرسد، خرید کنسل می شود. اگر بتوانید خدمات و کالاهای مورد نیازتان را از این سایت ها بخرید در مخارج خانه صرفه جویی می شود و پایان هر ماه پس انداز قابل ملاحظه ای برای خانواده به وجود می آید که هم می تواند به شما و هم همسرتان آرامش مالی دهد. با یک جست وجوی ساده در اینترنت می توانید این سایت ها را پیدا کنید، البته حواس تان به کلاهبرداری ها هم باشد.

از فروشگاه های بزرگ خرید نکنید

یک پیشنهاد دیگر این است که از فروشگاه های بزرگ و زنجیره ای خرید نکنید، چون وقتی پا به چنین فروشگاه هایی می گذارید در آن جا هرچه هست جارو می کنید و تازه پای صندوق می فهمید چی کارکرده اید و باید چقدر پول دهید، بنابراین اول از همه سعی کنید برای خودتان یک فهرست خرید آماده کنید و تصمیم بگیرید فقط چیزهایی را که در فهرست است بخرید، ،همچنین اگر مصرف بالایی دارید، می توانید ازعمده فروشی ها خرید کنید تا ارزان تر شود یا حتی می توانید از عمده فروشی مثلا يك كارتن پودررختشویی بخرید و آن را با مادر یا مادر شوهر خود قسمت کنید و پول آن را نصف بپردازید.

پول خردهای ارزشمند

معمولا اگر در جیب مردها پول خرد وجود داشته باشد همه را بیهوده خرج می کنند بدون اینکه هیچ یک از احتیاجات خانه را برآورده کرده باشند؛ شما می توانید با شوهرتان قرار بگذارید که همه این پول ها را جمع کنید تا در آخر هر ماه یک پول حساب نشده برای پس انداز به وجود بیاید مثلا می توانید یک قلک بخرید و هر چی پول خرد است در آن بریزید و البته باید شما پول خردهای شوهرتان را هم بگیرید چون به احتمال زیاد او فراموش خواهد کرد که پول خردهایش را در قلک بيندازد. با این کار هم دیگر با پول خرده ها هله هوله نمی خرید و كه چاق شوید و هم سلامت تان به خطر نمي افتد.

تخصص شوهر شما چیست؟

با چند سال زندگی با شوهرتان آنقدر شناخت از او به دست می آورید که بفهمید در چه زمینه ای بیشتر تخصص دارد و استعدادش در کجاست؛ شما به عنوان فردی که او را از بیرون می بینید باید بکوشید جنبه های مثبت او را تقويت کرده، موارد ضعيف را در اولين فرصت ممکن شناسايي و کمک به اصلاح آنها کنید تا بتواند در بهترین حرفه ای که می تواند فعالیت كرده ودرآمد بیشتری کسب کند، همچنین باید به او کمک کنید برای خود نقشه ای برای تبدیل شدن به فردی برجسته در حرفه خود بسازد تا هم شما و هم خودش بتوانید رشدش را در کار ارزیابی کنید.

به او قدرت ارتباط بدهید

حتما در اطراف همسرشما افراد با نفوذ یا همکارهای خاص وجود دارند که می توانند به پیشرفت حرفه ای او کمک کنند؛ کسانی که تخصص خاصی دارند و می توانند به متخصص شدن بیشتر او کمک کنند یا افرادی که ارتباطات اجتماعی وسیعی دارند و می توانند همسر شما را با افراد بیشتر آشنا کنند و به او قدرت ارتباط را بدهند یا رئیس و کارفرمای او که نقشی مستقیم در پیشرفت کار ی اش دارد؛ شما باید اول از همه اینگونه افراد را شناسایی كرده و بعد با همسرتان در مورد آنها صحبت کنید همچنين شما می توانید به شوهرتان پیشنهاد دهید تا اگر صلاح می داند با آنها رفت و آمد خانوادگی ترتیب دهید مثلا اینکه با مشورت شما و تشخیص شوهرتان یک شب شام آنها را دعوت کنید.

به او جهت دهید

در یک فرصت مناسب با همسرتان صحبت کنید و از او بپرسید کدام مهارت است که اگر آن را در خود تقويت کند، بيشترين اثر مثبت را در حرفه اش به جا مي گذارد؟ پاسخي که به اين سؤال مي دهد را به عنوان يک هدف بنويسيد وبه کمک خودش براي آن يک ضرب العجل تعيين کنيد. با هم طرح و نقشه ای بکشید، مثلا اینکه آیا لازم است مقداری پس انداز را صرف کلاس های آموزشی کند یا نیاز به کمی فراغت برای مطالعه بیشتر دارد؟ شما می توانید با فراهم کردن شرایط او در رسیدن به هدف یاری کنید پس یادتان نرود که اين کليد واقعي رسيدن به موفقيت شغلي است و موفقیت شغلی یعنی درآمد بیشتر.

لباس را 6 ماه زودتر بخرید

بیشتر خانم ها عاشق خرید کردن از فروش فوق العاده ها و حراج ها هستند اما اگر شما جزو این دسته نیستید فراموش نکنید که یکی از بهترین مسیرهای پس انداز است. حراج های فصلی و فروش های فوق العاده برای شما فرصتی است که هم جنس خوب بخرید و هم پول زیادی نپردازید.کافی است هر چه را که می خواهید بخرید 6 ماه زودتر بخرید، یعنی برای زمستان سال بعد از حراجی های بهمن امسال استفاده کنید در این حالت می توانید با نصف قیمت به راحتی پوشاک خودتان و شوهرتان را مهیا کنید همچنين نگران از مد افتادن هم نباشید اگر ساده بخرید همیشه برازنده خواهید بود.

خرج و مخارج تان را یادداشت کنید

اگر شوهرتان یا حتی خودتان اهل بی حساب خرج کردن هستید به شدت توصیه می کنیم هر دوی شما تمام هزینه های خود از کوچک ترین خریدهای روزانه گرفته تا بزرگ ترین خرج های عمده را در دفتری مخصوص بنویسید تا بتوانید به همراه هم هزینه را کنترل و مدیریت کنید. اگر هر ماه همه چیز را یادداشت کنید مقایسه ماهانه هزینه ها شما را در کنترل آنها موفق تر خواهد کرد. با این کار می فهمید روی چه کاری بیشتر از حد مجاز خرج کرده اید، دنبال دلیلش می گردید و سعی می کنید اوضاع دوباره عادی شود.

پنج شنبه 3 مرداد 1392برچسب:, :: 21:3 ::  نويسنده : احسان

یادمان باشد اگر کسی دلبسته ماشد...یادمان باشد وقتی عاشقانه مارامیخواهد ووقتی تمام زندگی اوشدیم راحت ازاوعبورنکنیم...

یادمان باشد وقتی برای او همه زندگانی اش خطاب میشویم اوراازخود نرنجانیم...شاید ما تمام امیدزندگانی اوباشیم....

یادمان باشد برای عشق اوارزش قایل بشویم وازاوبابی رحمی عبورنکنیم....

یادمان باشد شاید ماتنها دارایی زندگی اوباشیم وتنها امید زندگی برای او......

یادمان باشد وقتی او قدم بقدم برای ماعاشقانه وقت میگذارد بیشک تمام زندگی او شده ایم ....

یادمان باشد برای عشق او ارزش قایل باشیم چون اگر بشکند بدجورشکسته است....

درست مثل من که دردانه دلم راکه فکرمیکردم برایم ارزش واحترام قایل هست مراارزان ارزان فروخت و

اینگونه مزد عشق ومحبتیکه به تنها امید زندگانی ام راداشتم پاسخ داد.....

براستی کاش این درد نصیب هیچکس نشود.....

دلخونترین مجنون دنیا نام ....است.........

چهار شنبه 2 مرداد 1392برچسب:, :: 22:20 ::  نويسنده : احسان

خانم ها بخواننـد (۶۰ توصیـه همسرانـه)

 

نیازهای مردان و زنان در بعضی جهات مشابهند ولی از آنجا که مردان، مریخی و زنان، ونوسی هستند

 

در یکسری موارد نیز با یکدیگر تفاوت دارند. همه ما انسانها ذاتا دوست داریم مورد توجه و احترام قرار بگیریم.

 

اگر ما با نیازهای دو طرف آشنا باشیم مسلما روابطمان با همسرمان رو به بهبود می رود.

 

وقتی مردی از جانب همسرش مورد احترام قرار می گیرد، به تدریج سعی می کند تبدیل به شخص برتری شود.

 

احترام یکی از فاکتورهایی است که اغلب مردان به آن توجه بسیاری نشان می دهند. عشق و احترام برای یک

 

مرد تقریبا هم معنی است. بدون شک با انجام روش های زیر شگفت زده شده و شاهد نتایج باورنکردنی آن

 

خواهید بود:

 

۱. اجازه دهید متوجه شود چقدر وجودش برای شما اهمیت دارد.

 

۲. حتی اگر با شما مخالفت می کند، باز هم به صحبت های او گوش دهید.

 

۳. از او تقاضای کمک کنید.

 

۴. به او بگویید که او را دوست دارید و به وجودش افتخار می کنید.

 

۵. بگذارید برای خود سرگرمی داشته باشد.

 

۶. به او اعتماد داشته باشید.

 

۷. وقتی با هم بیرون می روید، درباره مشکلات صحبت نکنید.

 

۸. بر روی اعمال خوب او متمرکز شوید.

 

۹. به علایق او احترام بگذارید.

 

۱۰. وقتی به منزل برمی گردد، خوشحال باشید.

 

۱۱. اجازه دهید نیم ساعت بعد از کار استراحت کند.

 

۱۲. به هیچ یک از اعضای خانواده اجازه ندهید به او بی احترامی کند.

 

۱۳. در مقابل کسی که به او بی احترامی می کند بایستید.

 

۱۴. از تلاشی که برای زندگی تان می کند قدردانی کنید.

 

۱۵. در کارهای تان با او مشورت کنید.

 

۱۶. برای رسیدن به اهدافتان با هم برنامه ریزی کنید.

 

۱۷. بیش از اندازه کار نکنید، برای او نیز وقت بگذارید.

 

۱۸. اگر مرتکب اشتباهی شد، او را ببخشید.

 

۱۹. طوری رفتار کنید که به او نیاز دارید.

 

۲۰. تمام اوقات فراغت او را با کارهای منزل پر نکنید.

 

۲۱. مغرور نباشید و اشتباهات تان را بپذیرید.

 

۲۲. وقتی دچار استرس است او را آرام کنید.

 

۲۳. اگر مشغول صحبت با شماست، گوش کنید و با طرح چند سوال به او نشان دهید که کاملا به او توجه دارید.

 

۲۴. به خاطر زحمتی که می کشد از او سپاسگزاری کنید.

 

۲۵. به دلیل هر آنچه که هست به او افتخار کنید.

 

۲۶. حرف های تان را با عشق بیان کنید.

 

۲۷. وقتی با او هستید پرانرژی باشید.

 

۲۸. از او انتظار نداشته باشید تمام وقتش را برای انجام کارهای شما صرف کند.

 

۲۹. از اینکه فرد خوبی است ابراز خشنودی کنید.

 

۳۰. حتی در غیاب او، جلوی دیگران از او به خوبی یاد کنید.

 

۳۱. احساسات تان را با او در میان بگذارید ولی آن را به طور خلاصه بیان کنید.

 

۳۲. حداقل سه مورد از کارهای خوبش را به او گوشزد کنید.

 

۳۳. در مقابل دیگران به او افتخار کنید.

 

۳۴. صبح ها با او بیدار شوید حتی اگر مجبور نباشید زود بیدار شوید.

 

۳۵. در مواقع سختی پشتیبان او باشید.

 

۳۶. او را در هر شرایطی بپذیرید و هرگز از خود نرانید.

 

۳۷. وقتی عصبانی است به او گیر ندهید.

 

۳۸. به او کمک کنید به اهدافش برسد.

 

۳۹. به او کمک کنید عادات بدش را ترک کند.

 

۴۰. دیگران را با او مقایسه نکنید.

 

۴۱. از کارهایی که در منزل انجام می دهد، تشکر کنید.

 

۴۲. پیش از تصمیم گیری های مهم با او مشورت کنید.

 

۴۳. توانایی های او را دست کم نگیرید.

 

۴۴. حرفتان را مستقیم بزنید و از حاشیه رفتن بپرهیزید.

 

۴۵. حتی اگر از هم فاصله دارید، توجه تان را به او نشان دهید.

 

۴۶. با او دعوا و مشاجره نکنید.

 

۴۷. با او مودب و مهربان رفتار کنید.

 

۴۸. برای هر موضوعی او را سرزنش نکنید.

 

۴۹. وقتی کار اشتباهی می کند، به او نگویید: به تو گفتم اینطوری می شود!

 

۵۰. بر سر پول با او دعوا نکنید، او خود نسبت به این موضوع احساس مسئولیت می کند.

 

۵۱. با او به پیاده روی بروید.

 

۵۲. خوبی های او را بزرگ و بدی هایش را کوچک جلوه دهید.

 

۵۳. از او انتظار نداشته باشید بتواند فکر شما را بخواند، او این توانایی را ندارد.

 

۵۴. اگر می خواهید وسایل یا کاغذهایش را دور بیندازید، ابتدا از او بپرسید.

 

۵۵. به تناسب اندامتان اهمیت دهید.

 

۵۶. ظاهرتان را برای او بیارایید.

 

۵۷. اگر از دست او عصبانی هستید، با او قهر نکنید.

 

۵۸. بهترین دوست او باشید.

 

۵۹. تنها به خاطر وجود خودش به او عشق بورزید.

 

۶۰. با احترام با او رفتار کنید.

چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 19:11 ::  نويسنده : احسان

چرا حلقه ازدواج باید در انگشت دوم قرار گیرد؟

 

 ۱-ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.

 

 ۲-چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به هم متصل کنید

 

 ۳- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه شان در دست دیگر متصل هستند

 

 ۴-سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید. انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام انسان ها روزی می میرند. به این صورت والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.

 

 ۵-لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل کنید. سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره) نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند. این هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.

 

 

 

۶ -اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی خودشان بروند.

 

 ۷-انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید. سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می مانند. عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم متصل باقی می

 

مانند. شصت نشانه والدین است انگشت دوم خواهر و برادر انگشت وسط خود شما انگشت چهارم همسر شما و انگشت آخر هم نماد فرزندان شما است.

 

 (برگرفته از اساطیر چینی)

 

دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 22:7 ::  نويسنده : احسان

صدف همیشگی زندگانی ام سلام!

سلام فرزان زیباونازنینم!امیدوارم که حالت خوب باشد ودرزندگی چیزی جزشادی وموفقیت نصیبت نشود.

هرچندکه این روزها برای احسانت بسیارسخت ونفسگیر میگذرد.امیدوارم تواینگونه غم سراغت نیاید.

 

 

یادش بخیر...!!!وقتی یاد خاطرات خوش روزهایی که باتوگذشت ..یادش بخیر آن روزها وشبهاییکه باتو

قرارمیگذاشتم. بعد دیدن تومهربان همیشه دوست داشتنی ام تمام وجودم سرشارازآرامش وشادی بود.

 

 

یادش بخیر شبهاییکه خسته و دیرازسرکاربه خانه برمیگشتم  تنهاوتنهابه عشق رویایی که همیشه آرزویش

راداشتم زودتربرسد آن ایامیکه توباشی درخانه مان. بیایم وعاشقانه نوازشت کنم وباهم کمی حرف بزنیم

وتوبرایم از حال واحوال آن روزکه برایت گذشت بگویی ومن نیزباتودردودل کنم.

 

 

فرزانه ام یادش بخیر آن صبحهای زودیکه شب قبلش خسته ودیرهنگام ازسرکاربرگشته بودم ولی تنها

عشق دیدن تو وبه بهانه رساندنت به سرکلاس وکار زودهنگام ازخانه بیرون میزدم وباکلی شادی وخوشحالی

ازاینکه معشوقه نازنینم راحتی برای لحظاتی ولوکوتاه خواهم دیدبه دنبال تومی آمدم.

 

ازطرفی وازهمه مهمتر

اینکه دلم راضی نمیشد آن صبح زود همسرعزیزترازجانم تنها ازخانه بیرون بزند...

یادش بخیر...وقتی خوشحالی وشادی رادر چشمانت میدیدم وحس میکردم باتمام وجود احوال روزگارباب میلت

بوده تمام غمهایم راازیاد میبردم.وبیشتراز همه وقتی که خودم دلیل شادشدنت شده بودم که دیگر هیچ..تمام خستگیهایم

ازمیان میرفت.

فرزان عزیزمتوتکستاره زندگانی من شدی وتمام وجودم راازآن خودنمودی .همه خوشیها وشادیها وهمه آنچه دلنشین

هست درکنارتوبرایم معناپیدامیکرد.بابودن تودر زندگانی ام شوروهیجان وتلاش وصف ناپذیری پیداکرده بودمومیخواستم

که تمامی پلها وسختیهاراباتلاش وموفقیت بپیمایم.چون توراداشتم.

 

واین باورباورراداشتم که عاشقانه هم رادوست داریم و

برای هم قوت قلب هستیم برای یکدیگر ارزش واحترام خاصی قایل هستیم

.این باورزندگانی من بود...

 

دلم میخواست که توهم پلهای موفقیت رایکی یکی طی کنی وکسیکه استوارازتودراین راه

حمایت میکند من باشم. فرزانه ام این باور من بود ...که میخواستم  توتنها فقط مانند خیلیهای دیگرکهفقط وفقط ازدواج

میکنند ودیگر هیچ... وازدواج برایشان میشود کوچه بن بستی برای نرسیدن به موفقیتها...نباشی.

 

 

وفعل ازدواج برایت گونه ای دیگرصرف شود....باورمن اینست که زن وشوهرچنان بایدبرای هم باشند که بازمان گذراگر

بازهم به زمان عقب بازگردند وپسرازدخترخاستگاری کرد دخترباکمال میل وبدون لحظه ای درنگ پاسخ دهد .

وبالعکس دخترنیزبگونه ای رفتارکرده باشد که بازهم پسر عاشقانه وباکمال میل همسرش راخواستگارباشد.

یادت هست که میگفتم هرازچندگاهی میخواهم بازتوراخواستگاری کنم؟؟؟؟

 

 

چقدربه عشق فراهم نمودن یک زندگی شیرین وآسوده باتواینطرف آنطرف تلاش میکردم...چقدراینطرف آنطرف تلاش برای

وام گرفتن داشتم ....

تنهاوتنهابه دلیل بودن اینکه تودرزندگانی ام بودی ومیخاستم باکمترین زمان تو هم دغدغه نداشتن یک سقف رانداشته باشی.

 

 

اینجابود که آمدم وباتومشورت نمودم تاکه آن امتیاز آپارتمان راخریداری کردیم. باچه تلاشی معوقه هارا سعی داشتم بدهیم

تاکه زودتر نیزصاحب یک خانه بشویم واین خانه باشد کانون عشق ومحبت ...دلم نمیخواست که تودغدغه اجاره نشینی را

داشته باشی ومن مصمم براین بودم که صاحبخانه باشیم..

این روزها معوقه ها پرداخت ودفترچه آن نیزباید بنام شود...دلم میخاست آن رابنام همسرعزیزم باشد...

امااین روزها دیگرهیچ شادی درزندگی نمیتوانم داشته باشم چون تمام باورهایم وشناختیکه ازعشق بدست آورده بودم شکست.

 

دیگرهیچ شادمانی هم ندارم ازباب اینکه صاحبخانه شوم چون آنچه مراشادمیکردبودنت درزندگی ام بود.

خدامیداند که چقدربرایم عزیزبودی وهنوزهم عزیز هستی باآنکه سخت مرا درخودوباورهایم شکستی.

خدامیداند فرزانه ام وقتیکه بتومیگفتم جزتونمیتوانم کسی رادوست داشته باشم واقعیت داشت.توخودمیدانستی که احسانت از

دروغ گفتن چقدرسخت بیزاراست.یادت باشد آن روزهای اول آشنایی ازتوچه خواستم؟وبتوگفتم که ازدروغ بیزارم.

برای همین است که میگویم نمیتوانم جزتوکس دیگری رانمیتوانم دوست داشته باشم.

 

چون وقتی به تومیگویم دوستت دارم

دیگرنمیتوانم به کس دیگراین رابگویم که دوستش دارم. چون بیشک به اودروغ گفته ام.چون تنهاوتنهاتورادوست دارم.

 

 

حال که روزگار وغرور بین مااینگونه چنین جدایی انداخته شایدباخودت بگویی اوهم باشخص دیگری ازدواج خواهد نمود.

 

 

ولی واقعیت چنین نخواهد بود. ولی امیددارم وآرزوبرایت که هرچه که خواهانش هستی ودوستداری به آن برسی فرزانه ام.

 

 

این روزهاکه واپسین روزهای سن27سالگی رانیزپشت سرمیگذارم ودوری وجدایی ازتو هم مرا سخت آزارمیدهد اینگونه

میگویم احسانیکه عاشقانه دوستدارآن بود که زود به زندگانی اش سروسامانی بدهد ویک زندگی شیرین رابرای همسرآینده اش

 

 

بسازد اکنون 28 سالگی را پست سرمیگذراند وازآن همه تب وتاب ودنیای عاشقانه ای که درذهنش همیشه میخاست بسازد

دوردوردورشده است وسهم ازاوعشق تنها همین بود وبس...وتنهادیگرباخاطراتیکه بافرزانه اش گذشت گذران عمرمیکند...

 

 

تابه کی؟؟؟معلوم نیست.امابیشک زمانیکه این خلوتکده دل به روزنشد آن روزیاآنشب پروژه نفس کشیدنش  به پایان رسیده است.

واما آخرین کلام  ازاحسان فرزان:فرزانه ام توقوت قلب همیشگی احسانت بوده ای واحسانت باتمام وجود دوستت داشت ودارد..

باآنکه شکستی....

هرچند که میدانم فرزانه این وبلاگ راهم مثل خود من که باغرورزیرپاگذاشت وبدجورشکست سرنمیزنه.ولی برای دلم نوشتم.

 

بیشتردلم ازآن میسوزدکه ازعقاید واعتقادات وآرزوهایم مطلع بودی وبرایت گفته بودم که باهم به کجادوست دارم برسیم.

 

دو شنبه 24 تير 1392برچسب:, :: 10:6 ::  نويسنده : احسان

کوچیک که بودیم ، میگفتن همه رو دوست داشته باشید …

حالا که بزرگ شدم و یکی رو دوست دارم ، میگن فراموشش کن …

یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 23:10 ::  نويسنده : احسان

مرد است دیگر…
گاهی تند می شود، گاهی عاشقانه می گوید…
مرد است دیگر…
غرورش آسمان و دلش دریاست…
تو چه می دانی از بغض گلو گیر کرده یک مرد؟!
تو چه می دانی که چشمانت دنیای او شده…
تو چه می دانی از هق هق شبانه او که فقط خودش خبردارد و بالشش؟!
مرد را فقط مرد می فهمد و مرد…

 

قلم را روی کاغذ می گذارم...........برایت چند خطی می نگارم
به نام خالق وصل و جدایی...........به نام نامی پروردگــــــــارم

سلام ای نازنین بی وفایم...........سلامت هستی ای زیبا نگارم

اگر چه بینهایت دوری ازمن...........تو را تا بینهایت دوست دارم

نمی دانم کجا و در چه کاری...........نمی دانی کجا و در چه کارم

فقط امید وارم شاد باشی...........نه چون من که هزاران غصه دارم

اگر از حال من خواهی غمینم...........از آن روزی که رفتی بی قرارم

دگر خشکیده اشک دید گانم...........برای گریه اشکی هم ندارم

از آن روزی که رفتی تیره گشته...........تمام لحظه های روزگارم

لباس تیره بر تن می کنم چون...........برای مرگ عشقم سوگوارم

پس از تو روی لب لبخند مرده...........چو مجنون اسب ماتم را سوارم

تو را در خواب می بینم دمادم...........که با تو در کنار چشمه سارم

ولی از خواب برخیزم چو بی تو...........تصور می کنم بر تل خارم

برایت می نویسم تا بدانی...........حکایت های چشم اشکبارم

تمام اهل عالم را خبر کن...........که من دیوانهء چشمان یارم

خبر کن تا همه حالم ببینند...........مگر سنگم که تاب غصه آرم

تو احوال مرا از قاصدک پرس...........که او آگه بود از حال زارم

پس از تو روزن نوری ندیدم...........میان دخمهء تاریک و تارم

غمت همچون طنابی گشته لیلا...........مرا آویخته بر چوب دارم

در آخر آرزویم شادی توست...........تو را دست خدایم می سپارم

چرا اصلا برایت می نویسم...........منی که پیش تو ارزش ندارم

چو می دانم نخوانی نامه ام را...........من آن را لای دفتر می گذارم

یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 22:45 ::  نويسنده : احسان

سر کلاس درس معلم پرسید:هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟

هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و

گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم عشق چیه؟

لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت:عشق؟

دوباره یه نیشخند زدو گفت:عشق... ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو

دیدی که بهت بگه عشق چیه؟

معلم مکث کردو جواب داد:خب نه ولی الان دارم از تو می پرسم

لنا گفت:بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید

و ادامه داد:من شخصی رو دوست داشتم و دارم از وقتی که عاشقش شدم

با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص

دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین

عهدی عمل کنه. گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم

خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...

من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش

فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای

عشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ما باهم خیلی خوب

بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری

برای هم می کردیم من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت

خیلی گرم بودن عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم

بشی عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو بهخاطرش از دست بدی عشق

یعنی از هر چیزو هز کسی به خاطرش بگذری اون زمان خانواده های ما زیاد

باهم خوب نبودن اما عشق من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم

موضوع رو گفت پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این

مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست

عشق منو بزنه ولی من طاقت نداشتم نمی تونستم ببینم پدرم عشق منو

می زنه رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن خواهش می

کنم بذار بره بعد بهش اشاره کردم که برو اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم

که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اونطرف تر پرتاب کردم و گفتم

بخاطر من برو ... و اون رفت و پدرم منرو به رگبار کتک بست عشق یعنی

حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راححتیش تحمل کنی.بعد از این موضوع

غشق من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم

اون رفت و ازون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام

فرستاد که توش نوشته شده بود: لنای عزیز همیشه دوست داشتم و دارم

من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم منتظرت می مونم شاید ما

توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من

زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش

دوستدار تو (ب.ش)

لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کردو گفت: خب خانم معلم

گمان می کنم جوابم واضح بود

معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت:آره دخترم می تونی بشینی

لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم

مدرسه داخل شدو گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی

از بستگان

لنا بلند شد و گفت: چه کسی ؟

ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان

دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتادو دیگه هم بلند نشد

آره لنای قصه ی ما رفته بود رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...

لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ خواهان کسی باش که خواهان تو باشد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟ آغاز کسی باش که پایان تو باشد

یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, :: 22:43 ::  نويسنده : احسان
درباره وبلاگ

این وبلاگ برای کسیکه عاشقانه دوستدارش بودم وهستم هنوز!!!!وتمام وجودم ازآن اوشد راه اندازی شد. برای اوقاتیکه درکنارش نیستم ودلتنگش میشوم برایش مینویسم.ومیگویم که ان لحظات راکه درکنار ت نیستم ومحبتم رانثارت بنمایم بازهم دلتنگ توام ،قدم به دنیای مجازی بگذاروبدان که عاشقانه دلتنگ دیدارتو ام .بی بهانه بگویم نوشتن را دوست دارم بخاطر تو ای صدف زندگانی ام. اماافسوس ...که مرا شکست... من وباورهایم را... آنقدری که فکرمیکردم مرادوست دارد وبرایش ارزش دارم... نداشتم!!دوست داشتن من سبب گشت تا که....... اومرا به رایگان به غروری کاذب بفروشد... حرمتها شکسته شد ....وبی تردید برای شکستن حرمتها بدان شکل پشیمانی به همراه داشته است... حال آنچه که مانده است...یک دل شکسته ودنیایی غریب مانده است! دنیایی رنگین ازخاطراتیکه باهم داشتیم وارزوهاییکه دوست داشتم با هم به انهابرسیم ... شاید از احساسیکه من درقلب وتمام وجودم به او داشتم هیچگاه بحقیقت به یقین نرسید.شاید میگفت که دوست داشتن من را ازاعماق قلب به یقیین وباور رسیده است... اماگمان میکنم که .... فرزانه ام من به حال وهوای همان روزهای عاشقی اینجا می آیم وعاشقانه بازهم ازاحساسم مینویسم!!!!چون تمام دنیای احسانت بوده ای وهنوزهم آن اولینی !!!...این روزها وشبها وسال به سالی که برمن بگذشت با این باور که نبودنهایمان کنارهم باورشدنی نیست برمن بسیارسخت بگذشت... هنوزهم باورم نمیشود که چگونه رفتارشد با این دل احسانت...
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلتنگیها ودلنوشته های احسان برای فرزان و آدرس ehsanofarzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 56
بازدید دیروز : 21
بازدید هفته : 89
بازدید ماه : 340
بازدید کل : 242356
تعداد مطالب : 248
تعداد نظرات : 64
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


دریافت کد موزیک

وبسایت جامع یکتاتک